خواست تا برایش دعا کنم...
مستجاب شد...
و رفت...
حتی اگر میدانستم که برای رفتنش دعا میخوانم، میخواندم تا شاد باشد...
اما پنهانی و بدون خداحافظی...
۸-۴-۹۶
#سید_مجتبی_قاسمی
خواست تا برایش دعا کنم...
مستجاب شد...
و رفت...
حتی اگر میدانستم که برای رفتنش دعا میخوانم، میخواندم تا شاد باشد...
اما پنهانی و بدون خداحافظی...
۸-۴-۹۶
#سید_مجتبی_قاسمی
هوا دلپذیر است و نسیمی خنک مرا نوازش میکند
همه کائنات به جوش و خروش درآمده و تسبیح میگویند
دوباره روح تازهای در من دمیده شده
و دوباره نوازش زلف هایم را بر گونههایم احساس میکنم
شاید این همان سحریست که منتظرش هستم...
۲۷-۳-۹۶. ۴:۳۰
#سید_مجتبی_قاسمی
دوستت دارم صدای آسمان
دوستت دارم کمی با من بمان
دوستت دارم ولی دنیا شده
حاوی دلبستنیهای حرام
روز و شب دنبال هر دل بستنی
میروم اما نمییابم نشان
گه به دنبال نوایی میروم
گه به دنبال غذا و تکه نان
گه جمال و روی زیبای کسی
گه به دنبال هوای این و آن
گه صدایی میکشد من را به خود
گه نیابم هرگز از عشقی نشان
گه بخواهم می ز لبهای تری
گه ببینم خندهاش بادیگران
گه بیاید عاشقی افسونگری
در کنارش مملو از دلبستگان
هر چه بستم حیف آرامم نشد
سیب ممنوعی شد و بر من حرام
هر کسی ماهی برای خود گرفت
من ولی زهره شدم بی این و آن
پر شده دنیا ز عشاق نهان
دوستت دارم شده دیگر تمام
۱۹-۳-۹۶
#سید_مجتبی_قاسمی
شاید بفهمیم...
شاید بفهمیم آنان که به دفاع می پردازند آنهم در سرزمینی دیگر، آنها هم خانواده دارند، عشق دارند، تکنولوژی ها و لذات دنیا را هم دیده اند، کباب و جشن داشتنه اند، موسیقی و نقاشی بلدند، آنها هم اینترنت و اندروید و آیفون داشته اند ...
و شاید از ما عاشقترند به زندگی...
شاید بفهمیم انتهای مردانگیست که از همه آنها بگذری و در غربت برای آزادی بجنگی و مهمتر از همه متهم شوی...
شاید بفهمیم کسانی که برای حفظ وطن خود، با همه حرف و حدیث ها به غربت رفته و بدون منت قید همهی دوست داشتنی ها را زدند و طعم تلخ سرکوفت های خیلی ها را چشیدند حقیقتا عاشق وطند...
و این جاودانه ترین و ناب ترین عشق به معشوق است...
جماعتی گوشی بدست سلبریتی باز دم از آزادی میزنند که نه تنها به عقاید دیگران احترام نمیگذارند، بلکه به آن توهین می کنند...
رنگی هایی که برای آزردگی سگی سینه چاک می دهند و فریاد وا مردما سر می دهند، برای عقاید هموطنانشان نفرت میسازند و نفیشان میکنند...
گویی تنها چیزی که از قانون جذب نصیبمان شده، تَکرار بیاختیار تقلیدهای کورکورانه است...
انتظاری نیست که همه تاریخ بخوانیم، اما کاش خیلی چیزها یادمان نرود...
قولهایی که داده اند، وعده هایی که شنیده ایم، همه آن امیدهایی که بسته بودیم که هیچگاه نمیشد، همه و همه در این سالها تَکرار شده است، در رنگ ها، شعارها و دوره های مختلف و این تلخ ترین فراموشی تاریخ است.
نه سرطان، نه ایدز، نه آنفلوانزا و نه هیچ بیماری دیگر بلکه این جهلی است که در اوج اطلاعات توسط رسانه ها به ما تحمیل میشود سبب تَکرار کشتارهای تاریخی است که این روزها اتفاق می افتد. کشتارهایی از جنس جان و احساس....
۱۷-۳-۹۶
#سید_مجتبی_قاسمی
دوست داشتن یک بازیگر حماقت است...
حماقتی که اجازه می دهد با همه چیزت بازی کند و برود...
بیچاره هنرپیشه هایی که به اشتباه بازیگر خوانده می شوند...
۱۵-۳-۹۶. ۰۰:۰۰
#سید_مجتبی_قاسمی
لحظه ای منت نهادی آمدی بر راه من
ای فدای قامت زیبای تو، رعنای من
لحظه ها در فکر دیدارت گذشت و نامدی
چشم من در خاک تو افتاد، طوطیای من
سرمه چشمی نمیبینی نگاه خسته ام
خسته از دنیا به امید توام، زیبای من
همچو ماهی و جهان روشن شده از بودنت
روزه میگیرم بیایی بینمت، اعلای من
می روی و می شود بر من حرام دنیا ولی
می نشینم تا اذان ای روح ربّنای من
۱۴-۳-۹۶. ۱۵:۴۶
#سید_مجتبی_قاسمی
گاهی که به خود فکر می کنم، دلم برای خودم می سوزد
گاهی وقتی از روزمرگی فارغ می شوم و به خود می اندیشم، در خود فرو میروم، نگران می شوم و پشیمان و بلاتکلیف
گاهی همه بارهای مسئولیتی که تا بحال کشیده ام بی فایده نشان داده می شود
و گاهی هم از خانه رانده و هم در راه مانده
گاهی با خود فکر میکنم که چقدر از خوبی ها دورم و چه حجمی از بدی ها فرایم گرفته است
گاهی شرمم می شود و حتی نمی توانم به خودم فکر کنم...
12-3-96 04:15
#سید_مجتبی_قاسمی
باید پذیرفت که همیشه منطق درست نیست و احساس هم منطق خودش را دارد، باید پذیرفت زمانی هم که همه چیز روی کاغذ درست است، آن دلشورگی ها هم علتی دارند، باید پذیرفت که صحنه زندگی موسیقی ندارد تا نقاط فرصت و تهدیدش را با صدا بشناسیم و باید پذیرفت هر با هم بودنی، دوست داشتن هم نیست...
۱۲-۰۳-۹۶.
#سید_مجتبی_قاسمی
هر بار که نمی شود، دلم سخت می گیرد
سخت می گیرد و در خود فرو می روم
هر بار که نمی شود، بارها همه جوانب را می سنجم و بیشتر به عمق تنهاییم پی میبرم...
اما چند صباحی بعد، همه چیز تغییر می کند
و هزاران بار شکر میکنم که این بار هم نشد
و آنجاست که لمس می کنم بهترینم رقم خورده
و خدایی که مرا دوست دارد...
۲۳ـ۲ـ۹۶ ۲۱:۰۰
#سید_مجتبی_قاسمی
چگونه می شود آن لبخندهای ریز، آن نگاه های شیرین، و آن دوستت دارم های نگفته را فراموش کرد...
نمی توان باور کرد همه ی آن تپش ها بی دلیل، همه ی آن زل زدن ها خیال و همه آن احساسات گذرا باشد...
تمام خنده هایم تنها آذینی است بر درون خسته ام...
١٠-٢-٩٦
#سید_مجتبی_قاسمی