چلچلا- دل نبشته هایی از جنس شعر، نثر و ترانه

شعر- نثر- ترانه
چلچلا- دل نبشته هایی از جنس شعر، نثر و ترانه

این سایت حاوی دل نبشته های دوستان ما از سراسر دنیاست.
نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما همواره می تواند راهگشا باشد.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

بانو- تو چه میدانی...

جمعه, ۲۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۱۸ ب.ظ

کنج اتاق کوچکم مینشینم و به دوردستها خیره میشوم

زانوانم را در آغوش میگیرم و عاشقانه طلبت میکنم

آنقدر تو را در دل فریاد زدم که وقتی نامت می آید بی اختیار دلم میلرزد

آخر این چه بازی یکطرفه ایست که روزگار دارد

بانو

عاشقانه هایم برای توست

نبودت دلتنگم میکند ویادت دلتنگی هایم را پرپر...

بارها مرورت کرده ام

بارها...

مدام دنبال نشانه ای از تو بودم تا دنیایم را تقدیمت کنم

خاطراتت در ذهنم چروکیده

بس که مرورشان کردم

اما...

اما هربار که مرورشان میکنم تازه میشوم

رنگ میگیرم و زنده میشوم...

بانو

نمیدانی لبخندهایت با من چه کرد

نمیدانی رخت چگونه شاه دلم را کیش کرد

و میدانم که 

یادت نیست محبتهایم را

میدانم که درپی هدفت بودی

هدفی که تمام نگاهت را ربوده بود

و تو چه میدانی ندیده شدن چیست

و تو چه میدانی نفهمیدن احساس پشت رفتارها چقدر تلخ است

چقدر تلخ...

تو چه میدانی
در اوج نفرت ناتوانی در نفرین کردن چیست

نامت که پشت هر واژه ای می آید...

وای وای بانوچه میدانی...

چه میدانی وقتی از تو لبریز بودم و تو مرا همچو کودکی نابالغ تصور کردی چگونه شکستم

چه میدانی شیرینیت با دیگران چقدر تلخم میکند

گاهی آنقدر از تو لبریز میشدم که از چشمانم بیرون میزد...

راستی بانو

یادت هست موقع نیازت چگونه مرا خواندی؟چگونه با من بودی؟

یادت هست عاشقانه هایم چقدر آرامت میکرد

و من در تلاطم بودم

در تلاطم خوشی زودگذر ماندن تو

یا اندوه از دست دادنت

آنقدر زیبا با تو هم احساس شدم که گویی منی نیست

و بعدها فهمیدم که منی نیست...

آه آه بانو

منی که بی آلایش خواندمت

تو را به خاطر خودت خواستم

منی که دنیایم بودی

و تو دنبال زرق و برق مصنوعی...

کاش جلای دلم را میدیدی

کاش ...

زانوانم خیس و خشک شدند

آرام در آغوش میگیرمشان

دردی عجیب میگیرند وقتی با یادتو در آغوش میگیرمشان

گویی آنها نیز میدانند بخاطر تولرزیدند و شکستند

آنقدر شکستم که خرده هایم همه جا جا مانده

اما دردهایم تنها با من ماندند

و چه درد عجیبی که یاد علتش آرامم میکند...

١_٣٠ ; ٢٠-٤-٩٢ ;خونه

  • تخلص: بی نام

نظرات  (۱)

سلام،بند دوم شعر زانوانم ن نزاشتی
پاسخ:
ممنونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی