تقدیم به یک دوست 3
بسی گفته ای تو در این بیست و چند
که عاشق کجا بود و معشوقه چند؟
همی خواندمت ای عزیز پسر
چو عشق آمدت می رود هوش سر
تو گفتی که اینها همه سادگیست
سخن گفتن از عشق دیوانگیست
گذشت آن زمان و بگفتی زیاد
الهه رسید و سرت رفت به باد
که این بهترین انتخاب من است
خدای زنان در رکاب من است
کجا این بسان زنان دگر
رسیده کنون یک زمان دگر
کنون تا زمانی که او با من است
زمین و زمان از برای من است
صدایش مرا آسمان می برد
نگاهش به غمزه جهان می خرد
بخندیدم و گفتمت ای جوان
کجا پس شده خنده به دیگران؟
تو و آنهمه ادعا پس چه شد؟
دهانت به لیلا رسید، بسته شد؟
بیاموزمت درس از این کتاب
چو عاشق شدی، می شوی خود کباب
به یادش چه تن ها که از دل رود
کنارش، زمین آسمان می شود
بیا گوش ده این سخن را جوان
بپرس حاصل و عاقبت از سران
اگر عشق او در دلت اوفتاد
زبان سرت را بباید گشاد
چو دل بر سرت دیده بانی کند
تو راعاقبت بی نشانی کند
- ۹۲/۰۷/۰۸