چلچلا- دل نبشته هایی از جنس شعر، نثر و ترانه

شعر- نثر- ترانه
چلچلا- دل نبشته هایی از جنس شعر، نثر و ترانه

این سایت حاوی دل نبشته های دوستان ما از سراسر دنیاست.
نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما همواره می تواند راهگشا باشد.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
۰۷
دی

گاهی برای یک لقمه ی نان می دوی
گاهی خودت خدای جهان می شوی
گاهی همه دنبالت اند و بی کسی
گاهی به او در اوج تنهاییت رسی
گاهی  فقط یکی همه ی دنیای توست
گاهی تکی و دنیایی به دنبال توست
گاهی نسیم وزان  تو را درک می کند
گاهی تمام جهان تو را ترک می کند
گاهی غریبه جمعی و دلخوشی
گاهی همش از دوستان خود کشی
گاهی برای عشق، غرورله کنی
گاهی با غرور، از او دل کنی
گاهی برای دیدنش باید به حج روی
گاهی کنار توست، تو نباید که کج روی
گاهی هرآنچه چه هست راست حالیت کنند
گاهی هدف اینست که ماست مالیت کنند
گاهی تو برای عالمی همه کسی
گاهی در ازدحام حتی بی کسی
گاهی با کاسه آب راهیت کنند
گاهی بدهند تا قربانیت کنند

گاهی کاری نکرده همه چیز حل می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود

  • تخلص: بی نام
۰۳
دی

دارم میرم ولی بدون، بدون تو نمیمونم
تو حسرت نداشتنت، همش یجوری داغونم
دارم میرم ولی همش، کنار یادت میمونم
بذار همه هرچی بگن، تهش میگن من دیوونم
میون این آدمکا فقط منم که دیوونم
برام تو بهترین کسی خودم اینو خوب میدونم
دارم میرم ولی همش بغضمو خب می پوشونم
دوای دردمی ولی اینجوریا نمیتونم
 تموم خاطراتمون میفته هر شب به جونم
یه بختکه بزرگیه، بدون تو نمیتونم
کاشکی میشد تو باشی و منم کنارت بمونم
اما نشد بی معرفت، گذاشتی تنها بمونم
۸-۹-۹۳.  ۰۰:۰۰

  • تخلص: بی نام
۰۱
دی

سوز عشقت در دلم افروخته
هم دل و هم جان من را سوخته
من نمیدانم چرا اینگونه ام
اینچنینی ای پدرجد سوخته

  • تخلص: بی نام
۲۵
آذر

روزها خواهد گذشت
هم تو فراموش کرده ای و هم من
فراموش کرده ایم که برای با هم بودن چقدر تلاش کرده بودیم
دیگر یادمان نیست چگونه شبها با یاد هم تا سحرگاهان بیدار بودیم
دیگر خبری از آنهمه شور و هیجان نیست
آری
هم تو مرده ای و هم من
این نه ما، بلکه ما نماهایی است که در کالبد تکرار ایجاد شده
دیگر آن انتظار عجیب، آن تشویش با هم بودن مرده
کجاست آنهمه خواستن
کجاست آنهمه احساس
و چه بر سر مایی آمد که بدون هم زنده نمی ماندیم
آه ای آسمان
چرا بارانت دیگر شور و حالی ندارد
چرا آفتابت دیگر خاطره ساز نیست
و چرا هوایت همیشه گرفته است
چرا دیگر کسی انتظار حماقت از ما ندارد

چرا نمی توانیم آزادانه دوست بداریم

چرا نمیشود در چشمان کسی عشق دید

همه چیز عوض شده

کاش هیچ گاه آرزوی آینده نمیکردیم

تکراری از روزهای بی احساس

همه احساسمان در پشت درب تکرار جا مانده

دیگر خبری از شوق دیدار نیست

دیگر انتظار جذاب نیست

وه چه دنیای وارونه ای

دیگر مقصد وصال نیست

دیگر در سبد هیچکس سیبی از احساس نیست

همه جا به شدت هوس زده شده

همه چیز رنگ دگر گرفته

شاید ما همان جهنمی باشیم که بدان وعده داده شده

شاید باید نبود تا بود

اما دو صد حیف که بودنمان صرف نبود شد

کاش می شد بود و ماند

کاش تمام افعال حال بودند

و تمام دوست داشتنها حال استمراری

کاش عشق ها همچون افسانه ها ماضی بعید نبودند

و

کاش دیگر کاش ی نبود

۲۴-۹-۹۳

  • تخلص: بی نام
۲۱
آذر

گذشت و گذشت و رسیدم به سی

نبود و نشد همدم من کسی

خزان و خزان و خزان و خزان

همه فصل من بود و من نگران

چه غمها، چه اشکها، چه بغضهای سرد

کسی لااقل گوش به آنها نکرد

چه شبهای تلخی که در بی کسی

به سر شد ولی هیچ نامد کسی

کجایی تو یار غم بی کسی

کجایی، بگو پس تو کی می رسی

بیا تا کنم جان خود را فدا

بیا سمت من، بنده پرگناه

من از تو فقط این خواهش کنم

به من قدرتی ده ستایش کنم

ستایش خدای بزرگ و رحیم

خدای محبت خدای کریم

همان که مرا لطف بی حد نمود

نفس تا نفس بایدش می ستود

دریغا ازین عمر که بد کرده ام

چه گویم که الحق شرمنده ام

ز توست عرش عالم خداوند دل

منم ذره ای ناطق از آب و گل

تو رب دو عالم تویی رهنمای

منم رب خواهش به جنگ من آی

ز دریای لطفت همه باخبر

منم ذره ای پر گناه و شرر

همی خوانمت تا ببینم تورا

من بنده ات، نادم از هر گناه

خدایی و الحق مرا ساختی

ولی در نبردت به من باختی

خدای نیازم خدای نیاز

اگر می توانی به من تو نباز

مرا دیده ای ده که خواهش کنم

تو را ازته دل پرستش کنم

ز لطف خودت اینچنینم فزای

که تنها تو باشی مرا رهنمای

نباشد مرا بر کسی یک نیاز

حواسم به تو باشد اندر نماز

چنان مهر خود در دلم افکنی

ز حب جهانت مرا بر کنی

اگر من بخواهم نویسم نیاز

دو عالم بباشد به کاغذ نیاز

همه خواهمت من خدای نیاز

تو را جان منجی به من این نباز

۲۱-۹-۹۳ 13:23

  • تخلص: بی نام
۲۷
مهر

این یه احساس زلاله

اینکه می خوام با تو باشم

نه هوس بود و نه دوران

الهی که من فدات شم

تو رو رنجوندم و هربار

بغضمو تنهایی خوردم

از نهایت علاقه است

میدونی برات میمردم

روز و شب توی خیالم

مینشستی تو کنارم

همه اینا نشونه است

که بدونی دوست دارم

توی آیه های هستی

تو فقط به دل نشستی

تو رو میخوام تا همیشه

زنده هستم تا تو هستی

۲۶-۷-۹۳ ۰۰:۰۰

  • تخلص: بی نام
۲۶
شهریور

آنگاه که شکوفه های بهاری همه جا را سپید می کنند

آنگاه که عطر بهارنارنج همه جا می پیچد

هنگامی که کودکی از ته دل می خندد

ناخودآگاه لبخند بر لبانم می نشیند

برای لحظه ای تنهاییم را فراموش میکنم

امالحظه ای، ثانیه ای و یا دقیقه ای بعد

لبهایم صاف، گلویم خشک و چشمانم خیس می شوند

سرم پایین و شانه هایم بالا می روند

تمام بغضهایم، دلتنگی هایم، بی کسی هایم و تمام فریادهایم در آهی خلاصه می شوند

بدون مقصد در خیابانهای شهر قدم می زنم

صدای کشیده شدن پاهایم به روی زمین فضای پاییز را برایم تداعی می کند

چشمانم به سنگفرش پیاده رو دوخته شده و دیگر خبری از شکوفه های بهاری نیست

همه صداها برایم گنگ می شوند

دیگر احساسی به خنده کودکان، عطر بهار نارنج، و حتی خاطره ای شاد ندارم

راستش هیچ ندارم

تو را به اندازه پهنه گیتی کم دارم

۲۶-۶-۹۳. ۰۰:۰۰

  • تخلص: بی نام
۲۰
مرداد

میون جمع خندون و تو تنهایی یجور دیگم

همه دردای دنیا رو شبا دارم توی سینم

همه دنیا جلو پامه ولی چیزی نمیبینم

تو فکر داشتن دستات همش یک گوشه میشینم

تو تبعیدی به دنیا و منم تبعید چشماتم

یه دریا تو نگاه توست، همینه از همه سیرم

واسه بودن کنار تو همش دلشوره میگیرم

جهنم هم بری بازم برات هی سیب می چینم

میون سنبل و سبزه، کنار آب و آیینه ام

فقط اسم تو میمونه که باشه هفتمین سینم

  • تخلص: بی نام
۰۹
مرداد

الفبای خوشبختی را باید در راحتی کنار هم بودن دانست، نه در خشکی احساسی نو و نه در نو بودن برخوردی شیک

اوج دوست داشتن را باید در تغییر طرف مقابل دانست، نه تغییری که به میلش از تو میخواهد

بزرگی عشق را در پنهان کردنش در دل باید دید، نه در کلماتی که برزبان می آیند

و والاترین درجه ایثار را در از خودگذشتن برای خوشبختی طرف دانست، نه وصال خودخواهانه

۹-۵-۹۳ ۱:۲۳

  • تخلص: بی نام
۳۰
خرداد

به یادت هستم و بازم تورو میخام صبح تا شب
برام این بهترین حاله تو آغوشت تجسم شم
هنوز دوس دارمت جونم بیا برگرد کنار من
به قلب من توجه کن منو نگذار به حال من
تو میگفتی یه وقتایی منم اونی که دنیاته
 چی شد رفتی تو از پیشم هنوز چشمم به عکساته
هنوز بازم یه وقتایی تو رو تو خونه میبینم
هنوز من مست موهاتم هنوز دلشوره میگیرم
هنوز دوس دارمت عشقم اینو هر لحظه می فهمم
چرا با این همه عشقم جدایی پس شده سهمم
با فکر دیدنت هر روز دارم از کوره در میرم
 برای من بمون عشقم منی که از همه سیرم
تو نزدیکی به چشمامو چقدر دوری تو از دستم
برای داشتنت صدها دعا و صد دخیل بستم
بیا و با من ساده تو یکبارم مدارا کن
خودت رو دست من بسپار تموم عمر تماشا کن

30-3-93

  • تخلص: بی نام