چلچلا- دل نبشته هایی از جنس شعر، نثر و ترانه

شعر- نثر- ترانه
چلچلا- دل نبشته هایی از جنس شعر، نثر و ترانه

این سایت حاوی دل نبشته های دوستان ما از سراسر دنیاست.
نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما همواره می تواند راهگشا باشد.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
۰۶
شهریور

بهانه ای نیست در این بزم تماشا                           گل به رقص است و زمین غرق تمنا

باغ بهارش راسپرده است به صحرا                         شب غرورش را شکسته لب سورنا

باد همان عشوگر شعله آتش                               دست نوازش بکشد بر گیسوی سرکش

رود روان در رگ رویایی شیرین                               ماه منور چو دم خوشه پروین

سنگ سزاوار دم سینه فرهاد                               شهاب ببارد بر این داد چو فریاد

شاه بگیرد گو هر لعل به آغوش                             لاله عاشق نکند داغ فراموش

قطره به قطره جگرش سنگ تراشد                        جرعه به جرعه جامی از زهر بر سینه بپاشد

عاقبت کار به جایی بکشاند                                 دل که دگر سینه تپیدن نتواند

عشق مهیا کند این جسم خاکی                          ره نماید سوی افلاک به پاکی

روح دگر شاه و گدا را نشناسد                             برد کند آنکه دگر ثروت وجا را نشناسد


                                               

                                      


۳۱
مرداد
خداوندا
چه کسی است که نداند
تو بزرگترینی
آفریدگاری
بخشنده ترینی
مهربانترینی
و عرشت بی انتهاست...
پروردگارا
کفر نمی گویم
تو را با ذهن کوچکم می سنجم
پرسش دارم
چرا
چرا در بارگاه ملکوتیت دست به آفرینش زدی؟
جن را آفریدی
در حالیکه میدانستی متکبر است
و شش هزار سال تو را به دروغ پرستید
و تو می دانستی و دم بر نیاوردی
فرشتگانی داشتی که تنها از روی آموخته هایشان تو را سپاس می گفتند...
اما باز دست به آفرینش زدی
و بهترین دست ساخته ات را بوجود آوردی
موجودی که در اوج کوچکی، می تواند آنقدر متکبر باشد که ابلیس هم به او نرسد و یا آنقدر سپاسگزار که نظیری نداشته باشد
پروردگار
دلیل آفرینش موجودات چیست؟
مگر جز عشق هم آفریدی؟
ولی چرا باز هم آفریدی؟
ذهن ناقصم مرا اندوهناک می کند
تو هم تنهایی؟
آفریدی و تحمل کردی اما کافی نبود
خواستی در اوج اختیار موجودی تو را بپرستد
نه چون جن و فرشته
تو با آنهمه بزرگی و جلال تنهایی
ما خدایی همچون تو داریم که در اوج تکبر نیز در بحرانها میخوانیمش
اما تو چه؟!
اینهمه موجودات کوچک اگر شبانه روز حمدت را گویند حتی ذره ای نمی توانند از الطافت را جبران کنند چه برسد به پر کردن تنهاییت!
آنقدر کوچکیم که چنین خدایی را تو خطاب میکنیم و همین آغاز نفهمیدن است
و تو تنها بزرگی هستی که تو خطاب میشوی
تنها صاحب حقی که بهترین آفریده ات هم تو را فراموش میکند
یادم می آید شخص پستی که به من توهین کرده و سیلی ای نثارم کرد. در دل بخشیدم به دلیل آنکه در محضرت بگویم
من که در مقابلت هیچم، از خود کوچکتر را بخشیدم،تو که خدایی مگر میتوانی همچون منی که در مقابلت هیچم را نبخشی؟
خدایاااا
دوست داشتنهایمان، پرستیدنمان و پیروی هایمان هم بوی معامله می دهد...
راهت را نه برای رسیدن به تو، بلکه برای بهشتت انتخاب نموده ایم
چقدر تنهایی خدای من...
تنهاترینی که همواره پناهمان بودی
تو بزرگترینی
مهربانترینی
بهترینی
و نیز
تنهاترینی
٣١-٥-٩٢    ١:٢٤   خونه
  • تخلص: بی نام
۲۸
مرداد

ققنوس سبک بال خیال

بیخود شده از تلاطم این روزگار

پر کشیده سوی آسمان دور

دورتر زدست جلاد زمان

تا بیابد آشیان...

گیسوان پر نشاط ماه

جای آن ستاره های بی گناه

اژده های مرگ می کند نوا

جای آن نسیم و باغ و اشتیاق

جای آن کبوتران دل گشاد

زاق های دشمنی پر است در فضا

جای آن ماهیان شاد

جای قمریان مست تر زباد

پیچک خبیس تنها ییست که میرود به هر کجا

جای رد پای زرنگار شبنم پگاه

روی برگ های بی گناه

تخم ماتمست که میدهد جلا

مه گرفته نم کشیده است ، طلوع

قد شکسته و خمیده است ، امید

روح زندگی ،دیر زمانیست که از درخت وجود

رخت بر بسته و رفته است

نعره شقایقان دشت در این عزا

به گوش خدا هم رسیده است

                                    

۲۶
مرداد
زیر بارون روی ایوون
بخارای روی شیشه
چشای مونده به کوچه
آه تلخ واسه همیشه
چند عدد کاغذ و خودکار
شده همدم دل تار
توی این سکوت غمبار
خنده هات میزنه گیتار
منم و یاد گذشته
زیر پام کلی نوشته
چی بگم از این زمونه
اینجوری واسم نوشته
من به عشق تو میشینم
عکسامونو هی میبینم
هنوزم با خاطراتت
کلی عاشقونه میگم
نامه هاتو هی میخونم
پیاماتو هم میدونم
گاهی آروم تو یه لحظه
جمله هاش میاد زبونم
کاغذا رو میندازم دور
خیره میمونم توی نور
از ته دلم میخونم
تو بمون تا من بمونم
٢٦-٥-٩٢   ٠٠:٠٠
  • تخلص: بی نام
۲۵
مرداد
دهه شصت یعنی که بغض و فاصله
دهه شصت یعنی هزار تا خاطره
دهه شصت یعنی زمان زندگی
دهه شصت یه دنیای نوستالوژی
دهه شصت یعنی صفا یعنی نبود
دهه شصت حکایت هیچی نبود
دهه شصت یعنی صف شیر و پنیر
دهه شصت یعنی که نیست تو هم نگیر
دهه شصت یعنی نوار لای لباس
دهه شصت فقط آهنگای مجاز
دهه شصت و زنگ آخر کلاس
دهه شصت و زندگی با یک لباس
دهه شصت و نامه های مدرسه
دهه شصت هرکی به یک عشق میرسه
دهه شصت و پاک کن سرخ و آبی
دهه شصت بخاری و دفتر کاهی
دهه شصت چوبین اوشین پسرشجاع
دهه شصت علی کوچولو و بابا
دهه شصت گل کوچیک و توپ دولایه
دهه شصت دوست دارم های پایه
دهه شصت شمیم ناب زندگی
دهه شصت خالی ازین روزمرگی
دهه شصت تو اوج مشکل بندگی
دهه شصت یعنی یه شصت به زندگی
٢٦-٥-٩٢  ٠٠:٠٠
  • تخلص: بی نام
۲۵
مرداد
تو را استاد با عشقش کشیده
جهان همچون رخت ماهی ندیده
ببین بی تو خراب است این دل من
کمی سویم نظر کن ای سعیده
  • تخلص: بی نام
۲۵
مرداد
جهان چشمی چو چشم توندیده
خدا زیباترینش را کشیده
بدان دنیا به عشق تو سروپاست
دل و جانم فدای تو سعیده
١٩-٤-٩٢   ١٤:٤٠   خونه
  • تخلص: بی نام
۲۴
مرداد

تو ای جانا بیا یک دم در آغوش

کمی بر ساز این دل تو رسان گوش

همیشه من به فکر بودم تو خاموش

مرا یاد و تو را خاطر فراموش...

  • تخلص: بی نام
۲۰
مرداد

غروبا میرم تو کوچه

روی اون نیمکت خالی

میدونم یاد تو اینجاست

همیشه همین حوالی

توی دستام یه بغل گل 

از همون گلای قرمز

همونا که دوست داشتی

گل بوسه روش می کاشتی

رنگ یا قوت تو چشمات

کهربایی خواستنی بود

مثل فال، تو شعر حافظ

روشنای زندگی بود

حس گرم توی دستات

یخ ها رو مذ اب می کرد

با همون لطافت خاص

غم ها رو سراب میکرد

وقت بارونا قدمهام تا خود عذاب میرن

انگاری رو بال ابران، یا دارن به خواب میرن

تو دیگه بر نمی گردی مثل خون رفته از رگ

انتظار من زیاده ،تو بودی ستاره ای تک

خیلی وقته دیگه نیستی

بی تو من تنهای تنهام

شب و روز فرقی نداره 

با خیالت توی رویام

از خدا فقط یه خواهش توی جون من نشسته

دیدن چهره ی ماهت روی اون نیمکت خسته



۱۴
مرداد

بیدار شو،ببین چقدر میخندد آسمان

ببین در این سرای بیکاران

همه در نای آرزو فریاد میکنند

و تو را ای نگاه رقص آفتاب

همنشین روشنای ماهتاب

ای زرد کوچک خیال خواب

......سلام