رفتی و رفت از سرت رفتار من
رفتنت رفتار من را رفت و رفت
رفت رفتار تو و رفتار من
رفتنی ها ماندن و رفتار رفت
25-8-92 23:19
رفتی و رفت از سرت رفتار من
رفتنت رفتار من را رفت و رفت
رفت رفتار تو و رفتار من
رفتنی ها ماندن و رفتار رفت
25-8-92 23:19
هر کجا رفتی در این دل مانده ای
تو خدای قلب این درمانده ای
آمدی آتش زدی بر هستیم
می ستایم دوزخی که داده ای
ای ز عشقت عالمی ویران شده
عاشق ویرانه ام چون داده ای
مهر میسازم من از ویرانه ها
بر تمام کائنات فرمانده ای
سر به مهرت میزنم هر روز و شب
قبله دلها، مرا سوزانده ای
دوزخت را می ستایم دائما
چون در آنجا، تو مرا خوابانده ای
7-9-92 1:49
خنده ام را از سر مستی ندان آنکه می خندد، غمش بی انتهاست
گشنه ای کاو در پی یک لقمه نان تلخک شیرین لب هر پادشاست
در همه حالی بدم با دیگران حال خوش، تنها غم این باوفاست
عشق بازی در میان غمدلان خود گواه محکم این ادعاست
گه خلم خواندند و گه خام و جوان خنده سازی بهترین نوع دعاست
خنده در احوال بد با دیگران از صفات رادمردان خداست
با همه دردم چنان کردم چنان بر لبانت پای کوبی بس به راست
عاقبت خنداندمت ای دیگران خنده ات والاترین روی خداست
14-8-92
من زنده به رنگ خوش پندار توام یار وا مانده ز افکار سبک بالی گفتار
من هم نفس هستی آرامش دیدار جانم همه در جام شراب تو گرفتار
چون قطره ی اشکی پی روی تو روانم یا محو شوم یا به گلی آب رسانم
با هر قدمی از حرمت دور شدم من انگار که جان داده و بی نور شدم من
زنجیر قوائد به نگاهت بشکستم به زور و زر غیر تو هم عهد نبستم
تو مشعل تن سوز و دل انگیز جهانی در قافله ی وصف چو خورشید نمانی
در خلوت ذهنم چو بهار ریشه دواندی هر روز دلم رابه خرابات کشاندی
از پشت نقاب نفسم راه تو بگشا تا جوی شود راهی صد چشمه ی دریا
تا که بودی زخمه بر دل میزدی
رفته ای و زخم بر جان می خورد
زخم دل هیچ است در خوناب تو
رفتنت با دیگری، جان می برد
من تمام خویشتن را داده ام
دلبری همچون تو را استانده ام
دلبری با عاشقان کار تو است
پاکبازان را کجا یار تو است؟
عاشقی با بی کسان کار من است
عشق مسلخگاه امثال من است
گیج و مست و منگ و کور و دربه در
هرچه دیدستی همه حال من است
پاکبازان را همان بهتر که دل
در حضور همچو تو، کارند به گل
آنچه از آغاز در بخت من است
عشق بازی با همین اهرمن است
٢٣-٧-٩٢ ١٥:٤٥