جانم می رود
جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۴۶ ق.ظ
مایه دلگرمی قلب خزانم می رود
نور شبهای سیه آرام جانم میرود
دلبری کاو برده از چشمان من نور شبان
تک چراغ خانه ام آن مهربانم می رود
آن که می پنداشتم او را همانند خدا
علت آرامش روح و روانم می رود
او که آغوش مرا بی دلبری دانسته بود
سوی من نامد ولی با دیگرانم میرود
گر که با بهتر ز من میرفت، ایرادی نبود
غصه ام اینست که با نامهربانی می رود
من چه گویم از دل رنجیده ام در این زمان
دلبر شیرین لبم جانان جانم می رود
آنچه او می خواست در دستان او افتاده بود
تک دلیل بودنم آن بی کرانم می رود
او برفت و زندگی بی او برایم هیچ نیست
من به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
1-7-92 خونه 00:00
- ۹۲/۰۷/۱۲