چلچلا- دل نبشته هایی از جنس شعر، نثر و ترانه

شعر- نثر- ترانه
چلچلا- دل نبشته هایی از جنس شعر، نثر و ترانه

این سایت حاوی دل نبشته های دوستان ما از سراسر دنیاست.
نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما همواره می تواند راهگشا باشد.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

۳۱
خرداد


چقدر سخت است که از بیرون نفوذناپذیر بودن و از درون شکننده

اینجا قوانین زمینی معنا ندارند

دیگر فشار وارد شده بر یک جسم با فشار خارج شده از آن برابر نیست

اینجا فشارها به درون جذب شده و از گوشه چشم در دل تنهایی خارج می گردند

اینجا فشار وارد شده به جسم اثر نمی گذارد بلکه این روح است که متاثر می شود

اینجا انرژی از نور حاصل نمی شود بلکه این نور است که از انرژی درون حاصل می شود

اینجا می توان همبازی کودکان بود و با چاه درد و دل نمود ولی آنقدر غنی شد که هماورد نداشت

اینجا انرژی درونی حاصل چرخیدن حول محور خود نیست بلکه حاصل چرخیدن حول محور اوست

اینجا برخورد با ذرات دیگر متوقفت می کند اما برخورد با خود تو را به نور می رساند

باری

اینجا همه چیز فرق دارد

اینجا بیرون آسان است و درون سخت

و

چقدر سخت است مرد بودن 


خونه ۹۱/۱۰/۰۵. ۲۳:۳۰


  • تخلص: بی نام
۳۱
خرداد


صدای زلزله دلم را کسی نشنید

دوستی ها شکستند و دوست داشتن ها تحقیر شدند

آوارهای بجا مانده رنگ زندگی ندارند

خبر از هیچ گروه نجاتی نیست

تنها صدای خفیف تپش است که به گوش میرسد

نه حرکتی می توان کرد و نه حتی کورسویی

می دانم که زیر طبقاتی از صداقت مدفون شده ام

و هم او بود که صدایم را قطع کرد

باز هم تورا میبینم نازنینم

و باز هم در ندیدن ها دیدمت

تو تنها بزرگی هستی که تو خطاب می شوی

با همه کوچکیم تو را می ستایم

مرا بسوی خود بکش ای آشنای دردها

بگذار ظرفم از چشمه تو پر شود

نه به چشم دیگری

صدایی آمد

به سویت می آیم

نورت را احساس میکنم

نه

نه

نمی خواهم زنده بمانم

  • تخلص: بی نام
۳۱
خرداد

چه یلدای بدیست امشب

تمام خانه تعطیل است

سکوت و بغض دهشتناک

دلم هرلحظه درگیر است

تفال میزنم حافظ

کمی بر داد این دل رس

مرا در راه معبودم

همین امشب چوبرق بفرست

چقدر تنهام خدای من

چقدر این لحظه دلگیره

تفال میزنم شاید

که تنهایی بمیمیره

یلدا 91- 00:00

  • تخلص: بی نام
۳۱
خرداد


درخت مورد علاقه من درختی است با نام غرور

درختی که سالیان سال تنها مانده

و هر از چند سالی رهگذری با تبر به جانش میفتد

و میگذرد...

باز هم در تنهایی رشد می کند و باز هم رهگذری می آید...

باری

نه رهگذران رفاقت می دانند و نه تبر چوبش را می شناسد

نمی دانم این تکه های غرورم است که به جانم میفتند یا تکه های دلم که رهگذر را دوست می دارند....


 21-05-91   خونه


  • تخلص: بی نام
۳۱
خرداد


مدتی ماه عاشق گل گشته بود

وصف عشقش به همه کس گفته بود

همه شب تا به سحر پاس بداشت

از هلال تا قرص کامل کم نذاشت

در دلش رویای آن گل خفته بود

به خیالش وقت شب گل خفته بود

می شد و شادان و خندان می نمود

در مسیر عاشقی آن می نمود

با خودش میگفت کاو یار من است

وقت غم او نیز غمخوار من است

من به برگ پاک او مجنون شدم

وقت خواب او چنین افسون شدم

او که در خوابش مرا مستم کند

وقت بیداری ز هیچ هستم کند

هرچه ماه می شد به گرد این زمین

از فراغ و خواب گل می شد غمین

ناگهان روزی بماند او بر زمین

تا بگوید جان گل من را ببین

چشم او بر روی آن گل اوفتاد

می شد او هر جا که میگشت آفتاب

بر خودش پیچید و نالید ناگهان

ظرف آنی ناپدید شد در جهان

کان همه عشقی که بر او داشتم

روز و شب او را خدا پنداشتم

عاقبت این از برایم شد پدید

قلب گل نرم است یا جنس حدید

ابر را خواند و بگفتش او همی

سوز دل را تو ببر سوی زمی

حرف من را گوش کن با سوز دل

مستقیم رو بر سر آن سنگ گل

رو بسویش گویدش ای بی وفا

پاسخ عشقم خدایی بود جفا

این همه شب تا سحر خواندم تو را

یک دمی حتی نپرسیدی چرا

رو بگویش این همه سوز دلم

بازگرد سمتم که من منتظرم

ابر هم بارید و باریدن گرفت

کوفت بر فرق گل و گردن گرفت

گفت از عشق غلیظ ماه شب

پاسخ عشقش بده ای بی ادب

گفت ای باران پاک و ای زلال

عشق ماه بوده تو گردیدی ز حال

رو بگویش کار من بوده عوض

نه گله دارد نه من دارم مرض

سوز دل گفتی و سنگ خواندی مرا

کی به سمت خود نظر کردی تو ماه

من فقط با یک عشق در صف شدم

آفتاب بود و منش اختر شدم

هیچ کس دیگر مرا نشناختست

رسم عاشق پیشگی این است و بس

نازنین یارم بدان وسعت مرا

می کشد سویش چطور مانم چرا

رو به پیشش خواندش ای سنگ ماه

تو مرا از خود چرا کردی جدا

هر شبی سوی تو مدی داشتم

عکس تو اندر دلم انداختم

ای دریغ حتی ز نیمی از نگاه

این همه عمر مرا کردی تباه

رو بگویش عاشق گل گشته ای

تا کنون چیزی ز شب بو خوانده ای

او تمام طول شب چشم انتظار

عطر می پاشد بیاید جان یار

تا کنون عشقی بدین سان دیده ای

در فسان و شعر و ادیان خوانده ای

سوز دل را در دل شب بو ببین

عاشقی را آنچنان در او ببین

رو بگویش دل من سنگ است ولی

در صف سنگدل ترینان اولی


06 02 90  2:00  خونه

  • تخلص: بی نام
۳۱
خرداد


درد را از هر طرف خوانیست درد

آفتاب در هر کجا هست هست زرد

کافر و مومن نداند این سه حرف

قلب هر کس را بخواهد می درد

  • تخلص: بی نام
۲۹
خرداد

 چقدر بودنت را کم دارم....

تو را بجای تمامی نامردمی ها میخواهم

تو آن احساس غریبی که آرامم می کند

تو همان امیدی که بخاطرت تحمل ها کرده ام

تو را آنگونه که قلبم می تپد دوست دارم

ای درد دوست داشتنی من

کجایی تا سر به درگاهت نهم

اشارتی بنما

من همه خواهم آمد

بخاطر گریه های نیمه شب

بخاطر بالشت های خیس

تو را به همه تنهاییم سوگند می دهم

بیا

بیا و مرا در آغوشت بگیر تا هق هقم آرام گیرد

بیا تا حسرت تمامی آغوش هایی که حس نکرده ام را برایت بازگو کنم

بیا ای عشق من

بیا تا همه ساعات از آن ما گردند

بیا و این حال عجیب عصر جمعه را از روزهایم برکن

شب ها با یاد تو دورانی داشتم

یادت هست؟

یادت هست آن شب های سرد زمستان که زیر پتو صدایت می کردم؟

یادت هست زیر دوش برایت گریه می کردم؟

تو امید همه فرداهای منی

بیا

بیا تا دنیا آرام گیرد

بیا تا همه ببینند گوهرم را

بیا تا از زیر بار پچ پچ ها و تیر نگاه ها نجات یابم

بیا تا دیگر دیوانه خوانده نشوم

تا دیگر نگویند لیاقت ندارم

تو تنها امیدمی در همه این ناملایمتها

امید من مرا بخوان

مرا بخوان و با خود از این شهر دروغ زده ببر

مرا ببر به جایی که نه دروغی باشد و نه خیانتی


25.10.91 00:00 خونه

  • تخلص: بی نام
۲۹
خرداد

 جان جانانم بیا خسته است به جانت جان من

هجر تو جانم بگیرد یوسف کنعان من

جان جانانم بیا در کار خود تعجیل کن

این همه فسق و ریا را تا ابد تعطیل کن

  • تخلص: بی نام
۲۹
خرداد

 

تمام آشنایانم به خنده هایم عادت کرده اند

دلم گریه می خواهد، کمی غریبه بیاورید....

  • تخلص: بی نام
۲۹
خرداد

 من و تنهایی و شبهای گریه

سکوت و بغض خلوتگاه کهنه

من و فکر و خیالات نهفته

تمام عاشقی های نگفته

من و آن روزهای بی تو بودن

غبار بی کسی از دل زدودن

من و حجم عظیم بی کسی ها

 شکفتن با همه دلواپسی ها

من و تنهایی و احساس ها سرد

به صورت خنده و در دل پر درد

من و استادگی با قلب شهره

شکستن در دل و ماندن به چهره



  • تخلص: بی نام