چلچلا- دل نبشته هایی از جنس شعر، نثر و ترانه

شعر- نثر- ترانه
چلچلا- دل نبشته هایی از جنس شعر، نثر و ترانه

این سایت حاوی دل نبشته های دوستان ما از سراسر دنیاست.
نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما همواره می تواند راهگشا باشد.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۴
ارديبهشت

هم همه ی هیچ در این وادی است

بین که چه پوچیم، کجا شادی است

معنی ما،مستی ما،جان ما

معنی مستیست که بی معنی است

در گذر از خوب وبدو خیر و شر

آن که نه خوب است و نه بد، راهی است

داد که سنگین شده مثقال کار

وزن بی اندیشه همی جاری است

گاه به فریبی که چو فری شده

میرود آسان که نه ناکامی است

در گذر از بی خود با خود شدن

فالش مگو راز که رسوایی است

 

۲۳
ارديبهشت

جستجویت میکنم ای بهترین آهنگ من

ای تو تنها محرم این قلب همچون سنگ من

جستجویت میکنم شاید تو را پیدا کنم

آنچه شعرم می کشد در وصف تو برپا کنم

جستجویت میکنم ای بهترین آیینه ام

ای تو تنها همدم شبهای چون آدینه ام

جستجویت می کنم ای بهترین پاداش من

ای تو حد بی نهایت، ای تو تنها باش من

جستجویت می کنم روشن ترین آیینه ام

هرچقدر من را برانی، از تو من بی کینه ام

جستجویت می کنم حتی اگر رسوا شوم

روز و شب همچون مجانین هر دمی شیدا شوم

جستجویت می کنم تنها دلیل بودنم

جستجوگرتر ز من در آسمانها هم منم

جستجویت می کنم ای یوسف کنعان من

یاسرم بر زیر گل کن یا بیا دامان من

۲۲-۲-۹۳. ۱۰:۳۴

  • تخلص: بی نام
۱۲
ارديبهشت

سه گانه عشق:  یار درد قلب

سه گانه نفرت: درد قلب یار

گاهی با کمی تغییر عشق و نفرت به هم تبدیل خواهد شد. فقط کافیست جایت را با درد عوض کنی ....

12-2-93   18:00

  • تخلص: بی نام
۰۳
ارديبهشت

بوته سبزی عالمی ترکیده بود

در کویر بی کسی خشکیده بود

سختی و تنهاییش به جان خرید

مثل او، برگی به دنیا کس ندید

دور شد از شهر گلها و درخت

خار شد در چشم آنها و برفت

تکه سبزی در دل دریای شن

سوز گرما چهره اش کرده خشن

سوخت در تنهاییش آرام و سرد

رنگ رخسارش ورا بیگانه کرد

ریشه اش در شن ولی از نور بود

غرق تنهایی ولی مسرور بود

----------------------

با خودش می گفت که گر تنها شدم

در دل نامردمان رسوا شدم

دست ایزد همچنان یار من است

حب دنیا مایه خار من است

در ره او اینچنین تنها شدم

عالمی دارم چو با الله شدم

عشق بازی با خدا هر روزه بود

صبح تا شب را تماما روزه بود

سخت بود و سخت بود و سخت بود

روز و شب پروردگارش می ستود

عاقبت طوفان سختی درگرفت

کل دنیا حالت محشر گرفت

باد بر جان جهان افتاده بود

هر چه بر راهش رسید افکنده بود

گردبادی سخت و طوفانی مهیب

آمد و بر شهر گلها زد نهیب

برگ ریزانی بشد در آسمان

هیچ آثاری نبود از گل میان

شهر گلها همچو مومی شد بدست

باد، ریشه تا به گلبرگش شکست

باد بر شن ها رسید و چرخ زد

چنگ بر صحرای وارون بخت زد

دست در دستان بوته زد شدید

جنگ سختی بین آن ها شد پدید

بوته هرچند سخت پابرجای بود

باد، وی را از دل صحرا ربود

بر زمینش کوفت و بر آسمان

صد هزاران چرخ زد در آن میان

بوته دائم ذکر حق در سینه داشت

اشهد ان له به روی لب گذاشت

باد چرخی سخت زد وی را گرفت

پرت کرد او را که دنیا شد شگفت

بوته از جان در وجودش هیچ بود

باد او را شهر دور افکنده بود

چرخ چرخان رفت و رفت تا پرتگاه

مرگ از دره به او می زد نگاه

غلت غلتان رفت و رفت تا انتها

جان خود در دست گرفت بی ادعا

هی شکست و هی شکست و هی شکست

تا به آخر بر لب جویی نشست

ناگهان خود را دل شهری بدید

گویی آخر فصل خوشبختی رسید

در کنار خاک و در آبی عجیب

رسته بود صدها گل سبز و نجیب

دست در دستان خاک افکند و ماند

سجده شکری زد و الحمد خواند

دیگر آن دوران بد آمد به سر

از غم و تنهاییش نامد خبر

از ازل این بوده رسم زندگی

نیکنامی در پی حق بندگی

در زمینش بنده باش و مرد باش

هر چه الله ات بدان امر کرد باش

.......

  • تخلص: بی نام