عمری تنهایی
سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۲۷ ب.ظ
عمری پی توگشتم وگشتم همه نالان
در کوی و بر و دهکده و شهر و خیابان
من را زچه پرسی، بپرس از همه پیران
کان عاشق سرگشته که بوده است ز ایران
آن بی نفس در قفس مست پریشان
آن تک پر پرعشق که چشمش همه گریان
آن کشتی تنها که بجامانده ز طوفان
آن عاشق بی عشق به ظاهر همه خندان
تا آمدی و دیدمت ای ساحل آرام
روحم ز بدن رفت و روانم شده ویران
ای هم نفس و هم سخن و هم نظر ای جان
هرشب به سحر وصل تو خواهم ز سرانجام
۱۲-۱۲-۹۲ ۱۴:۰۰
- ۹۲/۱۲/۱۳