شاید بفهمیم...
شاید بفهمیم...
شاید بفهمیم آنان که به دفاع می پردازند آنهم در سرزمینی دیگر، آنها هم خانواده دارند، عشق دارند، تکنولوژی ها و لذات دنیا را هم دیده اند، کباب و جشن داشتنه اند، موسیقی و نقاشی بلدند، آنها هم اینترنت و اندروید و آیفون داشته اند ...
و شاید از ما عاشقترند به زندگی...
شاید بفهمیم انتهای مردانگیست که از همه آنها بگذری و در غربت برای آزادی بجنگی و مهمتر از همه متهم شوی...
شاید بفهمیم کسانی که برای حفظ وطن خود، با همه حرف و حدیث ها به غربت رفته و بدون منت قید همهی دوست داشتنی ها را زدند و طعم تلخ سرکوفت های خیلی ها را چشیدند حقیقتا عاشق وطند...
و این جاودانه ترین و ناب ترین عشق به معشوق است...
جماعتی گوشی بدست سلبریتی باز دم از آزادی میزنند که نه تنها به عقاید دیگران احترام نمیگذارند، بلکه به آن توهین می کنند...
رنگی هایی که برای آزردگی سگی سینه چاک می دهند و فریاد وا مردما سر می دهند، برای عقاید هموطنانشان نفرت میسازند و نفیشان میکنند...
گویی تنها چیزی که از قانون جذب نصیبمان شده، تَکرار بیاختیار تقلیدهای کورکورانه است...
انتظاری نیست که همه تاریخ بخوانیم، اما کاش خیلی چیزها یادمان نرود...
قولهایی که داده اند، وعده هایی که شنیده ایم، همه آن امیدهایی که بسته بودیم که هیچگاه نمیشد، همه و همه در این سالها تَکرار شده است، در رنگ ها، شعارها و دوره های مختلف و این تلخ ترین فراموشی تاریخ است.
نه سرطان، نه ایدز، نه آنفلوانزا و نه هیچ بیماری دیگر بلکه این جهلی است که در اوج اطلاعات توسط رسانه ها به ما تحمیل میشود سبب تَکرار کشتارهای تاریخی است که این روزها اتفاق می افتد. کشتارهایی از جنس جان و احساس....
۱۷-۳-۹۶
#سید_مجتبی_قاسمی
- ۹۶/۰۴/۰۹